سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عاشق دربدر

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بفهمی زندگی بی عشق نازیباست

دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی

به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی

بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/6/8 توسط عاشق دربدر | پیام ها ()

پیش از این ها فکر می کردم خدا                    خانه ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها                               خشتی از الماس و خشتی از طلا

 پایه های برجش از عاج و بلور                        بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از تاج او                              هر ستاره پولکی از تاج او

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/6/8 توسط عاشق دربدر | پیام ها ()

Date Created: 4/19/2009 9:55:30 AM  Original Dimension: 599 x 453  Size: 30906 bytes

در غروبی غمگین

باز دل قصد سفر دارد

التماسم می کند تا بمانم اما

دیر زمانی است که ببریده دلم

شاید از بند نفس باز گشاید قفل دل

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/6/8 توسط عاشق دربدر | پیام ها ()
 عجب حکایتی است این غربت که قامت موج را میشکند!!!
رنگ بر روی گل سرخ نمانده و نور چشم ستاره را خاموش کرده است این روزهاقلبم از تپش فرو افتاده و نفس درون سینه ام غریبی میکند

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/5/12 توسط عاشق دربدر | پیام ها ()

عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود عشق صدایی است که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند عشق نغمه ی بلبلی است که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود عشق رنگی است از هزاران رنگ اما بی رنگ است عشق نوایی است پر شکوه اما جلالی ندارد عشق شروعی است از تمام پایان ها اما بی پایان است عشق نسیمی است از بهار اما خزان از آن می تراود عشق کوششی است از تمام وجود هستی اما بی نتیجه عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/5/12 توسط عاشق دربدر | پیام ها ()
 

دلم گرفته ، میخوام بزنم زیر گریه ، نمیدونم چرا ولی اصلا حالم خوب نیس


بغض تو گلومه ، حالم بده بد...


حالم بد بود بدتر شد


خدایا خودت کمکم کن ، دارم دیوونه میشم دیوونه


خیلی سخته خیلی...


کاش میشد الان مث چند شب پیش مشهد بودم


کاش الان میتونستم برم پیش امام رضام


برم بگم دیدی چی شد


دیدی بازم همونی ام که بودم


خدایا خودت کمکم کن


نزار دوباره همونی باشم که بودم


خدایا....


 الهی با خاطری خسته ، دلی به تو بسته ، دست از غیر تو شسته ، در انتظار رحمتت نشسته


میدهی کریمی ، نمیدهی حکیمی ، میخوانی شاکرم ، میرانی صابرم


الهی احوالم چنانست که میدانی و اعمالم چنین است که میبینی


نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز


الهی ! مشتی خاک را چه شاید و از او چه برآید


الهی...


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/5/12 توسط عاشق دربدر | پیام ها ()

 

عشق تو سر چشمه از کجا می گیری ؟ از کجا می جوشی که چنین خروشانی؟!

چرا رهایم نمی کنی؟ چرا فراموشم نمی کنی؟!

این درست است که بی اجازه وارد قلبم شدی،قلبم را ربودی و وداع نکرده رفتی؟!

تو را مکافات چیست؟

عشق نمی گویم چرا آمدی؟ نمی گویم چرا رفتی؟ اما می پرسم از تو چرا بی وفایی؟

نمی دانم چرا هنوز می پویمت.

وای چه قدر احمقم که دوباره فرا می خوانمت.

گناه از من نیست.

گناه از توست، که خود را آراسته ای و دلفریبی می کنی.

گناه از توست، که دل در مقابل تو می لرزد و خود را می بازد.

مطمئن باش که فردا شکایتت را خواهم کرد.

ببینم باز هم می توانی دلفریبی کنی! به خدا اگر بتوانی.

خوشحالم که فردا مفرری برای تو نیست.

فردا باید پاسخ دهی گناهی را که امروز کرده ای.


نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/5/10 توسط عاشق دربدر | پیام ها ()

تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم

   چگونه دل اسیرت شد

 قسم به شب نمی دانم

 تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی

 و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم

 تو دریایی ترینی آبی و آرام و بی پایان

 و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم

 تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف

 و من در آرزوی قطره های پاک بارانم

 نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته

 به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

تو دنیای منی بی انتها و ساکت و سرشار

و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم


نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/5/10 توسط عاشق دربدر | پیام ها ()

اشکامو پاک کنم یه نه؟!

اشکامو پاک کنم یا نه؟!     دوسم داری یا نداری؟!

تکلیف عشقمون چیه؟!      عاشقی یا مسافری؟!

اشکامو پاک کنم یا نه؟!

بگو تو می مونی باهام؟!

یا اشک و هدیه می کنی وقت جدائی به چشام؟!

جواب اشکامو بده     یه جائی دارم تو دلت؟!

یا عشق ناقابل من    کهنه شده تو خاطرت؟!

بگو بگو بهم بگو      پیشم می مونی تو هنوز؟!

تورو خدا تنهام نذار    تو که دوسم داشتی یه روز

با غم عشقت چه کنم؟!    بمونم یا بمیرم؟!

اشکامو پاک کنم یا نه؟!     گریه رو از سر بگیرم؟!


نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/5/10 توسط عاشق دربدر | پیام ها ()

از سوسک می ترسیم ولی از له کردن دیگران مانند سوسک نمی ترسیم؛

از تار عنکبوت می ترسیم اما از اینکه همه زندگیمان تار عنکبوت ببندد نمی ترسیم؛

از خوب سرخ نشدن قرمه سبزی می ترسیم اما از سرخ شدن آدمها از شرمندگی نمی ترسیم؛

از سرما خوردگی می ترسیم اما از سرخورده کردن دوستانمان نمی ترسیم؛

از شکستن لیوان می ترسیم اما از شکستن دل آدمها نمی ترسیم


نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/5/10 توسط عاشق دربدر | پیام ها ()
<      1   2   3   4   5   >>   >