سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عاشق دربدر

زن که باشی،حریص می شوی، حسود می شوی،
به کم قانع نیستی،می خواهی به تمامی از آن تو باشد،
می خواهی آن عطر مردانه تنها برای تو باشد،
تنها تو ببویی،

دیوانه ایی و تمام دیوانگی ها را از بَری،
می خواهی شهرزادی باشی تک شهریار،
می خواهی تمامی قصه ها را تنها گوش او گوش باشد.

می دانی زن که باشی باید صبور باشی،درد بکشی،
مدارا کنی،بغض خفه ات کند و تو لبخند بر لب داشته باشی،
باید بغض ها را خاک کنی.

اما می دانی رفیق،زن که باشی گاهی دلت می خواهد دخترکی باشی عبوس و بهانه گیر،

گریه کنی،فریاد بزنی و هر چیزی دَم دستت بود را پرت کنی،
اشک بریزی بی بهانه،به هر بهانه،
نگران نباشی که چشم هایت قرمز شده،سایه چشمت خراب شده، ریملت می ریزد،لکه اش به روی پیراهن او می ماند،
رد اشک کرم پودرت را خراب می کند.

ساده باشی،بی ادعا،

می دانی محبوبم همیشه گریه یک زن از این نیست که چیزی دلش را شکسته،یا از حرفی یا کاری رنجیده،

گاهی تنها برای این است که تو صدایش کنی،در آغوشش بگیری و او بی دفاع،دلش بلرزد،قلبش تند تر بزند،
نفسش به شماره بیافتد،سرش را روی سینه تو بگذارد و با ضربان قلب تو آرام بگیرد و بداند تنها یک مرد در این دنیا هست که کافی است پای او در میان باشد،

کافی است تو بگویی و او بشنود که دوستش داری،

لعنتی حالا که اینها را دانستی آغوشت را باز کن،
بهشت یعنی این که تو دستتت را به سمت من دراز کنی،مرا به سمت خودت بکشی و در آغوشت نگه داری،

بهشت اینجاست و می توان در این لحظه مُرد.


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/11/5 توسط عاشق دربدر | پیام ها ()