گاهی دلت بهانه هایی می گیرد
که خودت انگشت به دهان می مانی…
گاهی دلتنگی هایی داری
که فقط باید فریادشان بزنی
اما سکوت می کنی …
… گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات…
گاهی دلت نمی خواهد
دیروز را به یاد بیاوری
انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که…
گاهی فقط دلت میخواهد
زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و
گوشه ای -گوشه ترین گوشه ای…!
که می شناسی بنشینی و” فقط” نگاه کنی…
… گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود…
گاهی دلگیری…شاید از خودت …شاید
به کودکی گفتند : عشق چیست؟ گفت : بازی.
به نوجوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی.
به جوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت.
به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟ گفت :عمر.
به عاشقی گفتند : عشق چیست؟ چیزی نگفت.آهی کشید و سخت گریست
یکی از چالشهای بزرگ عاطفی زمانی است که مورد توجه و محبت و عشق کسی باشیم که هیچ حس خاصی نسبت به او نداریم. معمولاً افراد وقتی در چنین شرایطی قرار میگیرند واکنشهای متفاوتی از خود بروز میدهند. از آنجا که واکنشهای معشوق بر فرد عاشق تأثیر به سزایی دارد لذا بررسی این واکنشها از نظر تأثیری که بر دیگری داریم، کاملاً با ارزش است.
زندگی بدون عشق مثل استفاده از تنفس مصنوعی است.
آیا من به خاطر اینکه به شما نیاز دارم دوستتان دارم؟ یا به خاطر اینکه دوستتان دارم به شما نیاز دارم؟ (اریج فرام)
من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشتهخو یا شیطان صفت باشم ،
من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،
اختراع تلویزیون به وسیله ی تنها یک نفر انجام نگرفت ولی ان کس که این اختراع را کامل کردو قابل استفاده کرد شخصی به نام جان لاجی برد بود. جان لاجی برد روز سیزدهم اوت 1888 در هلنسبرگ واقع در نزدیکی کلاسگو به دنیا امد. پدر او یک کشیش تحصیل کرده بود ولی در فقر به سر می برد. لاجی دی هنگام تحصیل در مدرسه به حدی از خود هوش نشان داد که حتی در 12 سالگی به کمک همکلاسانش یک خط تلفن به وجود اورد.